مرحوم سید جلال الدین آشتیانی از میرزااحمد آشتیانی نقل می کند که: «مرحوم میرزامهدی اصفهانی شواهد الربوبیة را پیش من می خواند اما فهم مطالب فلسفی برایش از اصعب امور بود. او در ابتدا چنین عقایدی نداشت اما پس از آن که به اصفهان رفت، کار به جایی رسید که از عرفان سرخورد و به جان فلسفه افتاد».(1)
 
میرزامهدی اصفهانی نه تنها با فلسفه سر ستیز داشت که عرفان و تصوف را نیز عنصری ضداسلامی و برگرفته از فرهنگ یونان می پنداشت که خلفای بنی عباس آن را جهت به حاشیه راندن علوم اهل بیت و ترویج می کردند».(2)
 
آقای سید محمد حسن قاضی فرزند آیت الله سید علی قاضی عارف بزرگ و استاد مرحوم علامه طباطبایی در این باره می گوید: من یک ماه رمضان در مشهد بودم و پای منبر میرزامهدی اصفهانی حاضر می شدم. ایشان بالای منبر می رفت و زیاد هم عصبانی می شد و به پدرم (سیدعلی آقاقاضی) ناسزا می گفت و صراحتا اوصاف و خصوصیات پدرم را ذکر می کرد. بعضی از مردم به آقای میرزامهدی گفتند که پسر آقاسیدعلی قاضی پای منبر شما می نشیند. ایشان بعد از آن آمد و از من خیلی عذر خواست و حتی یک روز مرا به منزلش برای افطار دعوت کرد. من منبرهای ایشان را می نوشتم و وقتی به نجف اشرف بازگشتم آنها را به آقا نشان دادم.میرزا مهدی اصفهانی در اوایل کتاب مصباح الهدی، استدلال شیطان را در سجده نکردن بر آدم اگه که گفت: وخلقتنی من نار وخلقته من طین استدلال برهانی می پندارد و معتقد است که اگر برهان حجت و موجه باشد باید استدلال شیطان به عنوان برهان در درگاه الهی پذیرفته می شد.پدرم گفت: اینها چیست که تو نوشته ای؟ هرگز آقامیرزامهدی اصفهانی یک چنین حرف هایی نمی زند. مگر دیوانه ای ؟ آنها را دور بینداز! من هم آنها را دور ریختم. بعد از حدود سی سال که کتاب انورالهدی چاپ شد آن را خواندم و دیدم صد رحمت به آنچه در مشهد شنیدم. دکتر مهدی حائری یزدی در این باره این گونه می نویسد: در سالهای اخیر مردی دین دار میرزا مهدی اصفهانی در خراسان می زیست که از حسن سیرت و صفای نیت برخوردار بود. ولی آن فطنت وقاده ای که بتواند از پیچیدگی‌های فلسفی گذر کند و از مقدمات صحیح به نتایج حقیقی و قطعی رهبری شود را نداشت و به همین جهت از اختلاف آراء فلاسفه ضربت روحی خورد و آن را به طور کلی دلیل بر عقم قیاسات و اشکال منطقی تصور می کرد و راه خرد را بن بست و عقل را عاطل و بی اعتبار می پنداشت و به یاران خود که مجذوب او بودند و روزنه بینش خود را به کلی کور کرده بودند، مطالبی بدین نمونه می گفت و به خیال آنکه رونق بازار دین را افزون می کند راه علم را از راه دین جدا معرفی می کرد.
 

دیدگاه میرزامهدی اصفهانی در باب قیاس و استدلال

میرزا مهدی اصفهانی در اوایل کتاب مصباح الهدی، استدلال شیطان را در سجده نکردن بر آدم اگه که گفت: وخلقتنی من نار وخلقته من طین استدلال برهانی می پندارد و معتقد است که اگر برهان حجت و موجه باشد باید استدلال شیطان به عنوان برهان در درگاه الهی پذیرفته می شد. در حالی که مقبول نشد و طرد استدلال او به معنای عدم پذیرش و فقدان مقبولیت برهان است.
 
به گفته ایشان: «علی أن طلب المعرفة و کشف الحقائق من الاقیسه عین الضلال المبین لأنه لیس الا الاقتحام فی الظلمات و لهذا ورد الاحادیث بالتصریح بقبح القیاس و بالتوعید علی من وضع دینه علی القیاس او عمل به فی الدین».
 

سخن میرزامهدی اصفهانی در باب بطلان قواعد فلسفی

میرزامهدی اصفهانی به صراحت قائل است که تمامی مطالب فلسفی و همه آنچه فلاسفه گفته اند با همه آنچه در دین آمده در تناقض است: «می بینی که همه آنچه که شریعت آورده با همه قواعد فلسفه متناقض است. پس آگاه باش ای خردمند که همه آنچه فلاسفه به آن رفته اند با همه آنچه در شریعت ما آمده متناقض است».(3)
 
او به این نیز اکتفا نمی کند، بلکه صراحتا یکی از بنیانی ترین اصول معرفتی و وجودی را زیر سوال می برد: «برترین قیاس ها، قیاس برهان است و آن بر علیت و معلولیت بنا نهاده شده و علیت نیز بر پایه قیاس واجب به ممکن و قیاس نور به ظلمت است و علیت از اساس باطل است. پس برترین قیاس ها، قبیح ترین آنها است».(4)
 
میرزامهدی اصفهانی همچنین می نویسد: «تخلیه ذهن از هر مفهوم و معقول که همان اجتناب از معارف بشری کمی و عرفانی است اوجب و الزم از همه چیز است. این مفاهیم که به روش فلسفی یا عرفانی در ذهن پدید آمده اند، اعظم جب و اشد معاصی و افحش فحش به رب العزة و اشنع جنون در نظر صاحب «شریعت مقدسه است».
 
پی‌نوشت:
١. سید جلال الدین آشتیانی، پیرامون تفکر عقلی و فلسفی در اسلام، کیهان اندیشه، ش ۱، مرداد و شهریور ۱۳۶۴، ص۲۵.
۲. میرزا مهدی اصفهانی، ابواب الهدی، سیدمحمدباقر نجفی یزدی ابن الحاج سیدعبدالحی، ص۵
3. همان، ص ۶.
4. تقریرات درس میرزا مهدی اصفهانی به قلم شیخ محمود حلبی، ص ۱۷۸ - ۱۸۰.. ۴. مصباح الهدی، ص۶
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393